منابع و متریال آموزشی
ندارد.
توضیحات
در یافتن شغل مناسبمان همیشه با موانعی روبهرو بودهایم که گذر از آنها گاه دشواری و گاه سردرگمی در پی داشته است. در این دورهی آموزشی از سری آموزش های توسعه فردی، به مواردی میپردازیم که به چند سؤال همیشگی ما در انتخاب حرفهی موردنظرمان پاسخ میدهد. همچنین مواردی که به تصور ما فاقد اهمیت هستند اما تأثیری بسیار بر حرفهی ما دارند، نیز بررسی میشوند. برای مثال تابهحال به رفتار غیرکلامی خود در مصاحبههای کاری توجه کردهاید؟ آیا میتوان با استفادهی صحیح از زبان بدن، تأثیری مثبت بر نتیجهی مصاحبه گذاشت؟ هوش هیجانی چطور؟ آیا IQ مهمترین گزینه در موفقیت شغلی است؟ میتوانیم با دنبال کردن علاقهمندیهایمان شغل دلخواهمان را بیابیم؟
هوش هیجانی چیه و به چه دردی میخوره؟
از زمانی که تحقیق کردن و نوشتن دربارهی هوش هیجانی در کسب و کار رو شروع کردم، اطلاعاتی که این موضوع رو تایید میکنن بیشتر شده. اخیرا تحقیقی دیدم که خیلی شگفتزدهام کرد. مهندسان و رمزگذاران نرمافزار و غیره، توسط همکارانشون یعنی کسایی که روزانه با هم کار میکردن ارزیابی شدن که چقدر موفق هستن. یکی از مهمترین عوامل موفقیت اونها تو هر زمینهای از یه طرف با IQ و از طرف دیگه با هوش هیجانیشون ارتباط داشت.
ارزیابی360 درجه، 12 تا از ویژگی های لازم برای هوش هیجانی رو شامل میشه که افراد مبتدی رو از حرفهای متمایز میکنه و هوش هیجانی این افراد با اون بررسی شد. قسمت جالب ماجرا این بود کهIQ هیچ ربطی به موفقیت نداشت؛ صفر! چیزی که در ارتباط با موفقیتشون از نظر همکاراشون نقش پررنگی داشت، هوش هیجانی بود. چرا باید اینطوری باشه؟ اینو در نظر بگیرید که برای مهندس بودن باید حداقل آیکیوتون از متوسط IQ بیشتر باشه که میشه چیزی حدود 115 و مطالعهی اخیر دیگهای نشون میده که ارتباط یبین موفقیت شغلی و آیکیوی بالای 120 وجود نداره.
فاکتورهای هوش هیجانی
برای IQ در هر نقشی اثر کف (floor effect) اعمال میشه. همهی مهندسا آیکیوی 115 یا بیشتر دارن پس محدودهی واریانس برایIQ و موفقیت خیلی کاهش یافته، درحالیکه هوش هیجانی به طور اساسی متنوعه. پس هوش هیجانی به این معناست که چقدر خوب خودتو مدیریت میکنی، میتونی با وجود مشکلات به سمت هدفت حرکت کنی یا نه؟ آیا زود تسلیم میشی؟ دیدگاه مثبتی داری یا منفی؟ اینا ویژگیهای مرتبط با هوش هیجانی هستن که برای موفقیت الزامیان. بعدش هم صلاحیتهای مرتبط با روابط هست، میتونی با بقیه وفق داشته باشی؟ حواست به بقیه آدما هست؟
یادمه شنیدم دو نفر فارغ التحصیل MIT وارد شرکت بزرگ تکنولولوژی شده بودن. یکیشون رفت پیش همتیمیهاش و پرسید چیکار میکنید و چطور میتونم کمک کنم؟ اون یکی همهی روز تو دفترش موند و کدنویسی کرد. کاملا واضحه که کی پیشرفت میکنه، اونی که حاضره تیمی کار کنه. دیگه تنهایی کدنویسی نمیکنن، همه با هم رو پروژهها کار میکنن. اگه کدنویسی هم بکنی باید هماهنگی کنی و موثر باشی و نفوذ داشته باشی. باید یه همتیمی خوب باشی. همهی اینا صلاحیتهای هوش هیجانی هستن که افراد برجسته رو از افراد متوسط متمایز میکنه. وقتی اینطوری راجع بهش فکر میکنی با عقل جور در میاد که حتی بین مهندسا هم هوش هیجانی تعیین میکنه کی معمولی و کی یه ستارهست. وقتی در حد سازمانی به این موضوع فکر میکنی، یعنی باید مطمئن بشی که هوش هیجانی افراد رو موقع استخدامشون در نظر بگیری.
اهمیت هوش هیجانی در هنگام استخدام
من دوستی دارم که تو شرکت استخدام اجرایی، متخصص مستخدمین سطح c هست. مدیر عامل (CEO)، مدیر مالی (CFO) و غیره. یه تحقیق درون سازمانی از کسایی که اونا پیشنهاد کرده بودن استخدام بشن انجام دادن که خیلی بد از آب دراومده بودن و انقدر بد بودن که اخراج شدن پس اینا ناموفق بودن. با اینکه غافلگیر از این شکستها بودن ولی وقتی بیشتر دقت کردن متوجه شدن اینا کسایی بودن که بهخاطر تجربهی کاری و IQ استخدام شدن و بخاطر کم بودن هوش هیجانیشون اخراج شدن پس این روزها این موضوع چیزیه که بیشتر از همیشه اهمیت داره و موقع استخدام و ترفیع رتبه افراد باید اونو در نظر داشت. خبر خوب اینه که هوش هیجانی قابل یادگیریه و اگه به قدر کافی انگیزه داشته باشید، تو هر مرحلهای از زندگیتون میتونید اون رو بهبود ببخشید.